دولت نهم ودهم با نام ارزشها وپیروی از ولایت روی کارآمد اما عملکرد دولت خصوصا در دوره دوم با آنچه شعارش را می داد تفاوت های اساسی دارد ونحوه تعامل او با نهاد های ارزشی خصوصا ولایت فقیه سئوالات جدی درباره صداقت وپایبندیش به شعارهارا به وجود آورده است
که دراین نوشته به برخی از آنها اشاره می کنیم
1- از آنجا که ولایت فقیه رکن اساسی قانون اساسی است واصولا مشروعیت وحیات قانون اساسی در ایران بازگشت به ولایت فقیه دارد ودر واقع ولایت فقیه مثل قله کوهی است که دامنه آن را قانون اساسی اسلامی تشکیل می دهد
لذا مخالفت وبی اعتنایی به قانون بازگشت مستقیم به مخالفت با ولایت فقیه دارد چرا که تجلی فقه وحکموت دینی مواد قانون است و ولایت فقیه در واقع خیمه وعصاره قانون است ودر این ایام به وفور شاهد تقابل دولت با قوانین مختلف هستیم
از جمله ادغام وزارت خانه ها بدون تصویب مجلس که قانون دراین زمینه برای مجلس حق قائل شد ه است و شورای نگهبان به عنوان مفسر قانون براین حق صحه گذاشته است معرفی وزیر برای وزرات خانه جدید که مجلس در باره تشکیل آن هنوز نظری نداد ه است
برداشت های غیر قانونی از حساب ذخیره ارزی وبانک مرکزی که نمونه اخیر آن برداشت 50 هزار میلیاد تومانی برای پرداخت یارانه ها بوده است وعدم تشکیل وزارت ورزش با آن که مدتها از تصویب آن در مجلس می گذرد وموارد دیگر واین نقض قانون ها در واقع به زیر بنا وهسته اصلی قانون اساسی یعنی ولایت فقیه ضربه می زند
2- هزینه کردن از رهبری و ولایت فقیه در موارد متعدد وبه میدان منازعات کشیدن رهبری در جاهایی که می شد در مراتب پایین تر مسئله حل وفصل شود که مورد مهم آن مجبور کردن ولی فقیه به دخالت در قضیه وزارت اطلاعات است
وسابقا هم در مسائل سیاسی بعد از انتخابات رییس دولت با عافیت طلبی وسلب مسئولیت از خود باعث شد بسیاری از حوادث واتفاقات خصوصا در برخورد با معترضان به پای ولی فقیه نوشته شود
ونمونه بارز آن کنفرانس خبری ریس دولت در سازمان ملل بود که صراحتا خودرا در باره زندانی شدن افراد بی تقصیر دانست وبه گونه ای سخن گفت که گویا مقام دیگری دراین باره باید پاسخ گو باشد
درحالی که حداقل اقتضای جوانمردی این بود که ایشان برای دفاع از جایگاه رهبری مسئولیت برخی مسائل را به عهد ه بگیرد امری که بارها از جانب روسای جمهور چه در دوره امام وچه بعد از آن اتفاق می افتاد
ومسولین خود را سپر دفاع از امام ورهبری می کردند که نمونه بارز آن در پذیرش قطعنامه است که آیت الله هاشمی برای دفاع از امام قصدداشت مسئولیت پایان جنگ را خود به عهده بگیرد که البته امام موافقت نکرد
وهمین طور در دوره خاتمی ایشان در مواردی که طرحی در دولت ابتدا تصویب شد وبعد با اطلاع از نظر مخالف رهبری به گونه ای عمل کرد که هم نظر رهبری را تامین کرد وهم از رهبری هزینه نکرد وبه اسم خود با طرح مخالفت کردکه خود رهبری از ایشان تشکر کرد
3-نکته بعدی به طرفداران دیروز ومنتقدان امروز دولت باز می گردد که به جای مسئولیت پذیری در حمایت خود از احمدی نژاد باز از رهبری هزینه می کنند وحمایت رهبری را دلیل حمایت خود از احمدی نژاد برمی شمرند
از جمله سخنان سید احمد خاتمی وفاطمه رجبی دراین باره قابل تامل است ومی دانید که تبعات چنین مسئولیت گریزی ورهبری راسپر کردن چه خواهد بود ؟
4- از انجا که ولایت فقیه در واقع به نوعی نماینده مرجعیت نیز به حساب می آید ودر واقع ولی فقیه محصول نهاد مهم مرجعیت است وپشتوانه اصلی آن بازگشت به مرجعیت دارد چراکه در زمان غیبت حق حاکمیت برای مراجع است
وولی فقیه در واقع به نوعی نماینده وهسته مرکزی مرجعبت است که بر مردم حکومت دارد لذا بی اعتنایی به مرجعیت در واقع سست کردن همان شالوده ولایت خواهد بود ودر این دولت بی اعتنایی به مرجعیت کم نبوده است
که مهم ترین آن قرار دادن پست های حساس در اختیار کسانی است که مراجع به صراحت مخالفت خود را با آنها اعلام کرد ه اند و همین طور بی توجهی به دغدغه هایی که در عرصه فرهنگ مراجع دارند از جمله آنهاست